پارسا سردشتیپارسا سردشتی، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

پارسا سردشتی شازده کوچولوی ما

بدون عنوان

  سلام عزیز دلم مامانی کمتر وقت میکنم به وبلاگت سر بزنم .آخه سر کارم  خیلی وقتم رو میگیره . اما  مامانی همیشه دوست داره هر جا که باشه . دیگه داری کم کم برای خودت مردی میشی . یه موقع هایی میگی گیتی میشه لفن لف کنی برام یه خوراکی  خوشمزه بیاری؟ یا یه لیوان آب تگری بیاری؟ اونوقته که من میخوام بخورمت. تا از سر کار میم میگی مامانی گوشیت رو میدی توش توپ بازی کنم؟ الان هم چند روزه که گیر دادی بریم مهمونی خونه آرزو اینا. شاید فردا که جمعه است بریم عزیزم. عشق مامان مواظب خودت باش.شب بخیر. خوابای گل ببینی. ...
12 آبان 1390

بدون عنوان

عزیز دل مامان روزها که میزم سز کار خیلی دلم برات تنگ میشه. در ضمن فرصت کمتری دارم که وبلاگت رو به روز کنم. امروزبه سیم جارو برقی یه نخ بستی و اون رو به رادیاتور وصل کردی و گفتی مامان ببین این اخرین اختراع منه. این جمله رو از کجا یاد گرفتی گل من؟ بعد رفتی حمام اونقدر بزرگ شدی که خودت تنهایی توی وان با تمام اسباب بازیهات بازی میکنی.و من فقط گه گاهی بهت سر میزنم. مامانی چه زود بزرگ شدی دلم واسه بچگیهات تنگ شده هر چند خیلی اذیت میکردی ولی نمیدونی چقدر خوشگل بودی . الانم هستی. تصور اینکه وقتی بزرگ شدی یه جوون برازنده اونوقت چقدر لذت بخشه با افتخار باهم قدم بزنیم.عزیزم امیدوارم مایه افتخار من و بابا بشی . ...
8 مهر 1390

بدون عنوان

دیروز مراسم چهلمین روز فوت عمو همت بود .همگی برای مراسم رفته بودیم . پارسا خیلی شیطونی کرد. صبح رفتیم و شب بعد از شام برگشتیم. بنده خداها خانواده عمو هم خیلی زحمت کشیدن و برای مراسم سنگ تموم گذاشتن . خدا بیامرزه عمو رو. پارسا همش با سارا و بقیه بچه ها تو حیاط یا جلو در یا خونه عمو اینا مشغول بازی بود حتی برای ناهار هم نیومد خونه و همون جا غذا خورد. خوش به حال بچه ها چه دنیایی دارن. پارسا جونم الان خوابه . صبح که بیدار شد یه کم حالت سرما خوردگی داشت خود من هم همینطور . واسه همین هم به اون دارو دادم هم خودم قرص خوردم و خوابیدم. ...
11 شهريور 1390

بدون عنوان

سلام از این به بعد میخوام تو وبلاگ از اشعار مختلف استفاده کنم. خوشحال میشم اگه دوستان هم تو این کار شریک بشن و اشعاری رو که بنظرشون قشنگه برام بفرستن تا از اونها هم استفاده کنم ممنونم. منتظر نظرهای خوب شما هستم   در دلم چیزی هست مثل خواب دم صبح                     مثل یک بیشه نور               و چنان بی تابم که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت         بدوم تا سر کوه           ...
23 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام جوجوی مامان امروز 21 مرداد است . روزی که من و بابا با هم ازدواج کردیم و به هم قول دادیم همونطور که از اول پشت هم بودیم تا آخر عمرمون پیش هم و یار همدیگه باشیم. قشنگ من تو با نفسهات روح تازه ای به زندگی ما دادی.بیا با هم دعا کنیم خدا سایه بابا رو همیشه بالا سر ما حفظ کنه. ایشاءا... عزیزم از اولین نگاه تو بودی در کنار من با قلب من همیشه کمی راه آمدی در راههای سخت عبورم ز زندگی تا ساحل امید تو همراه آمدی ای مهربانترین تپش قلب زندگی ای قصه صبوری گلهای عاطفه یادم نمیرود که چه کردی برای من گلدان ارزوی مرا آب داده ای زیبا تر از تولد گلهای ارغوان ابی تر از شکفتن روح حقایق...
21 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام قابل توجه تمام دوستان عزیزی که از وبلاگ پارسا جان دیدن میکنند: اگر از طریق نام پارسا یعنی گوگل این وبلاگ رو سرچ کردید برای آنکه بتونید نظرهای خوبتون رو بگذارید باید از بین تبهای باز شده در گوگل به نام پارسا اولین تب رو باز کنید . چون وقتی نام پارسا سردشتی رو در گوگل تایپ کنید پنج مورد به نام پارسا ثبت شده و شما عزیزان لطف کنید و اولین مورد را open کنید تا بتونید از قسمت نظرات استفاده کنید. از اینکه به ما سر میزنید صمیمانه ممنونیم.  ...
20 مرداد 1390