بدون عنوان
دیروز مراسم چهلمین روز فوت عمو همت بود .همگی برای مراسم رفته بودیم . پارسا خیلی شیطونی کرد.
صبح رفتیم و شب بعد از شام برگشتیم. بنده خداها خانواده عمو هم خیلی زحمت کشیدن و برای مراسم
سنگ تموم گذاشتن . خدا بیامرزه عمو رو.
پارسا همش با سارا و بقیه بچه ها تو حیاط یا جلو در یا خونه عمو اینا مشغول بازی بود حتی برای ناهار هم
نیومد خونه و همون جا غذا خورد. خوش به حال بچه ها چه دنیایی دارن.
پارسا جونم الان خوابه . صبح که بیدار شد یه کم حالت سرما خوردگی داشت خود من هم همینطور .
واسه همین هم به اون دارو دادم هم خودم قرص خوردم و خوابیدم.