پارسا سردشتیپارسا سردشتی، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

پارسا سردشتی شازده کوچولوی ما

بدون عنوان

این پست رو به خاطر عشقم پارسا فقط به موضوع مورد علاقه اش یعنی ماشین اختصاص دادم تا با دیدنشون لذت ببره. الهی قربونت برم که میدونی هر کدوم ما چه ماشینی دوست داریم و اونقدر قشنگ میگی: بابا حاجی مزداتری دوست داره من با پولهام براش می خرم.                          ...
13 مرداد 1390

بدون عنوان

پارسا ساله شد (( تولد پارسا جون))   بالاخره انتظار تمام شد و روز تولد گل ما رسید . روزی که از مدتها قبل  برایش لحظه شماری می کرد و دایم می پرسید کی می رسه. عزیز دل ما چهار سال پیش( ١٣٨٦)در بیمارستان مصطفی خمینی درساعت   ٢و ١٠ دقیقه بعد از ظهرروز ٢٣ تیرماه به دنیا آمد و من برای اولین بار و  به عنوان اولین نفر از خانواده صدای قشنگش رو شنیدم .          ((   از این به بعد یک فرشته قدم به خانه ما می گذارد))   فرشته کوچولو به خانه ما خوش آمدی امیدوارم اینجا به شما خوش بگذره. همون اندازه که قبلا وقتی با فرشت...
13 مرداد 1390

بدون عنوان

مامانی سلام امروز جمعه است و تو داری کارتون تام و جری نگاه میکنی. دیشب کلی با هم توی حیاط توپ بازی کردیم و 7 تا بهم گل زدی میخوام چند تا از شیرین زبونیهات بگم . وای که چقدر قشنگ میگی. حداقل: حلقن چه مصیفتی گرفتار شدیم که کامیز رو متکای من خوابیده رعد و برق:گرد و برق اونقدر قشنگ میپرسی:چر ر ر ر ر ر ا ا ا ا ؟  هپامیما:هواپیما کایمون:کامیون(پارسا تا حدود ٣ سالگی عاشق کامیون بود و وقتی بیرون میرفتیم با دیدن کامیونها ذوق می کرد و اونها رو به ما نشون میداد) درچه کولر:دریچه کولر  آب می چکه :آب می چرکه پارچه رو می ترکونی :پارچه رو می تکونی طقبه:طبقه کلیک:کلید   ...
10 مرداد 1390

بدون عنوان

        تولدیک فرشته                                       دیروز خبر دار شدیم یه فرشته ناز دیگه به فرشته های زمینی اضافه شده به اسم سام. سام کوچولوی ما اول تیر ماه دنیا اومده. مامانش دوست خوب مامان پارسا ست سام عزیز به دنیای ما خوش اومدی. تو هدیه خدا به مامان و بابایی. ...
26 تير 1390

بدون عنوان

سفرنامه سلام یکشنبه صبح زود وسیله هارو گذاشتیم تو ماشین و به سمت شمال حرکت کردیم. پارسا خیلی ذوق و شوق داشت. همش می پرسید کی به دریا میرسیم؟ من هم بهش گفتم لالا کن وقتی بیدار بشی دیگه رسیدیم.با تمام مقاومتی که می کرد تا چشمهای نازش رو باز نگه داره بالاخره خوابش برد. دیبسی عروسک( توپولوها) رو بغل کرد رو صندلی عقب روی بالشتش لالا کرد. وقتی دریا رو دید خیلی ذوق میکرد و جیغ میکشید . بچم اونقدر با حیاست که نمیگذاشت لباسهاش رو در بیارم اما سرانجام موفق شدم. مگه رضایت میداد بیاد بیرون اونقدر بازی کرد که از خستگی ضعف کرد . وما تونستیم ازش رضایت بگیریم که بیایند رستوران غذا بخوریم و حدود ساعت ٣ غذا خوردیم. ...
26 تير 1390

بدون عنوان

یک مطلب جالب چند روز پیش با پارسا و پدرش رفته بودیم برای خرید. دایم شیطنت میکرد و مثل نمودار سینوسی با حرکات منظم زیگزالی چپ و راست میرفت . من که مونده بودم حواسم به ویترینها باشد یا به آقا پارسا که گم نشود بهش گفتم: پارسا آقا دزده می دزدتت ها هی اینور و اونور نرو.ایشون هم در جواب بنده فرمودن: نه مامانی اینور و اونور میرم تا آقا دزده سرش گیج بره بخوره زمین نتونه منو بگیره!!!!!!!                                 ...
26 تير 1390

بدون عنوان

نی نی شگفت انگیز من   وقتی کنجکاویهای آقا پارسا برای سر در آوردن از همه چیز و همه جا انتها نداشته باشه می شود از اجاق گاز هم سر درآورد. من نمی دونم با چراغ قوه و چماق تو فر دنبال چه موجودی بوده که نابودش کنه.                                                                      &...
26 تير 1390

بدون عنوان

سلام مامانی بالاخره طلسم شکسته شد  تونستم برات یه وبلاگ باز کنم  انشا...بتونم اونقدر برات بنویسم تاروزی که خودت توی وبلاگت  بنویسی .....   تا روزی که برای بچه خودت یه وبلاگ باز کنی.    ...
25 تير 1390

بدون عنوان

تابستان 1389 اینجا پارسا تمام عروسکهای زن عموش رو چیده دورش تا با دوستاش عکس بگیره. انشاءا... همیشه تنت سالم و دلت شاد و لبهای خوشگلت همینطوری پر خنده باشه مامانی .                                                                              &nbs...
25 تير 1390